شنیدم باغبانی با درختی
قرار آشنایی را به هم زد
به هنگامی که تاج گل به سر داشت
به بیرون بردن از باغش رقم زد
....................
از آن تصمیم تلخ نا به هنگام
درخت ِ آشنا ، بر خویش لرزید
دلش آزرده شد جانش بر آشفت
نگاه باغبان را چون چنین دید
چمن پرسید عیب کار در چیست
جواب آمد که تقصیر درخت است
خطای باغبانان بر شمردن
خطای محض یا اهمال سخت است
.....................
درآنجا مرغک آواز خوانی
به روی شاخه هایش آشیان داشت
درخت پیر ، تنها در دل و جان
غم ِ آن جوجه های نوجوان داشت
.........................
نسیمش چون پیام باغبان گفت
درخت از این خبر لختی نیاسود
حساب هستی خود را نمی کرد
به فکر جوجه های نا توان بود
.........................
برای کندنش در روز موعود
تبر در دست ، وقتی باغبان رفت
تمام بر گهایش ، دل گشودند
صدای ناله اش تا آسمان رفت
..........................
اساس مهربانی در خطر بود
نشد راضی به این حالت خداوند
به نیرو های رحمت داد فرمان
که نیروی تبر را پس بگیرند
.........................
تبر در دست اویک دسته گل شد
پر از گلهای خوب رنگ وارنگ
درختان یک صدا فریاد کردند
که صلح سبز باشد بهتر از جنگ
محمد روحانی ( نجوا کاشانی )
نظرات شما عزیزان:
تبادل
لینک هوشمند
